پِـلِی چَن تا موزیـڪ تِـڪراریُ هِی تِـڪرارُ تِـڪرارُ تِـڪرار .
مِثِ نَبـودَن اونایی ڪه دوسِشون داریُ …
פֿـوب میدونی بَرگَشتَنی دَرڪارنیس .

هی پاییز!

حواست را جمع کن…

دور تو وتمام عاشقانه هایت را خط میکشم…

اگر با آمدنت او حتی یک سرفه کند!

یادمه وقتـــــــــی بچه بودم

بعضی وقت ها بابامو نگاه میـــــکردم که ساعت ها با دست

مشغول جمع کردن آشـــــــغالای ریزی بود

که روی فـــــــرش ریخته بود

من حسابی به این کـــــــــارش میخندیدم چـــــــــون ما هم جـــــــارو داشتیم

هم جارو برقــــــــی

تا ……..چند وقت پیــــــــش داشتم با خودم

فکر میکردم که چجــــــــــوری مشکلاتمو حل کنم

یهو یه خــــــودم اومدم دیدم

که یه عالمه آشغال از روی فرش جـــــــــلوی خودم جمع کردم